فکری برای بال هایش...
چند صباحی است دلم
هوای هر بامی را می کند...
بی قید وبند شده وروی ایوان خانه هر کس وناکسی
آرام می گیرد
وبی شرمانه دانه بر می چیند
نمی دانم چه فکری کرده....!
شاید مثل گذشته خیال آزادی ورویای رهایی به سرش زده که این چنین
بی پروا سراغ هر قفسی می رود
...
جند صباحی است که بدجور مرا مشغول خود کرده من اما هوایش را دارم...
با این همه انتظار نداشتم
دلی که قرار بود مرغ عشق دستی دست صاحبش باشد
این طور کلاغ صفتانه به دنبال هر انعکاسی بپرد
باید فکری بردارم...
فکری برای بال هایش..